زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در شهادت عون و محمد
شاعر : سید پوریا هاشمی
نوع شعر : مدح و مرثیه
وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلن
قالب شعر : مسمط
از ازل خورشید انور زینب است حـافـظ الـلـه اکـبــر زیـنـب است
کربلا را حافظ و سر زینب است حـیـدر کـرار دیـگـر زینب است
بعد زهرا روح کوثر زینب است
پیـش پایش آسـمـان خـم میشـود مـرجـع تـقــلـیـد مــریـم مـیشـود
کـعـبـۀ غــمهـای عـالـم مـیشـود آیـت الـلـه مــعـــظــم مــیشـــود
محشر صحرای محشر زینب است
یک زن اما لشگری را صف شکن یـکتـنـه بـاب الــمــراد پـنـج تـن
تکـیـه بر این شـانهها دارد حسن ذوالـفـقـاری دارد از جـنس سخن
منبریها! جان منـبر زینب است
از امــام خـود حـمـایـت مـیکـنـد از گـنـهـکـاران شـفـاعت میکـند
گـاه در مـیــدان قـیـامت مـیکـنـد گـاه در خـیـمـه عـیـادت میکـنـد
مادری از جنس خواهر زینب است
در خـطرها بـال و پر را میدهد میرود خـون جـگـر را مـیدهـد
مـوقــع پـیـکـار سـر را مـیدهـد پای عشـقـش دو پـسر را میدهد
فـانی عـشـق بـرادر زیـنـب است
ای غـریـب کــربـلا جـانـم فـدات نه پـسر! دو نـوکـر آوردم بـرات
این دو تا خاکاند خاک زیر پات سهـم من را هم بـده از کـربـلات
بینخیمه زار و مضطر زینب است
مـادری وقـتـی کـه دارد دو پـسر با خـودش هم تـیـغ دارد هم سپـر
امـنـیـت دارد بـه هـنـگـام خـطـر کی میافـتـد بر زمـیـن بـیـن گذر
روضه خوان داغ مادر زینب است
این دو تا هستند شأن من به جاست حرمتم ضرب المثل در کربلاست
دور از من چـشم های بیحـیاست چادر زینب کجا در زیر پاست؟!
در حـفـاظ دو دلاور زیـنب است
هر دو تا سیـراب از یک بـادهاند این دو آقـا زاده حــیــدر زادهانـد
تـا ابـد بـر عـشـق تـو دل دادهانـد اذن مــیــدان را بـــده آمــادهانـــد
نه نـگـو! امـیـد آخـر زینب است
تو نـرو گـودال! اینـهـا مـیرونـد هر دو با سربـند زهـرا میرونـد
زیر شمـشـیر و سنـانها میروند جان من غصه نخـور تا میروند
غـصـه دار دیـدۀ تـر زینب است
بهتر این که وقت غـارت نیستـند میروم وقـتـی اسـارت نیـسـتـنـد
میخـورم سـیـلی غـربت نیـستـند وقـت تـقـسـیم غـنـیـمت نیـسـتـنـد
موقعی که بین لشگر زینب است
|